کربلا رفته ای تو یا نه هنوز؟! (11)
ناهار را مختصرا همان کنار جاده خوردیم. قیمه بود البته از نوع عراقی اش. شبیه قیمه ی خودمان بود ولی با طعمی متفاوت. کنار جاده کامیون ها و تریلی ها مملو از زائر حرکت می کردند. حتی بعضی از آنها هیچ حفاظی نداشتند. زن و بچه همدیگر را محکم گرفته بودند که اتفاقی برایشان نیفتد. ایمنی جابجایی مسافران در حد صفر بود ولی هیچ کس از این قضیه احساس ناراحتی نمی کرد شاید همه می دانستند کار توسط کسی دیگر اداره میشود. مگر اداره 20 میلیون نفر کار یک شهر و دو شهر است؟!
تقریبا همان اوایل شب بود که به شهر مقدس نجف پا گذاشتیم. خیابان ها بسیار شلوغ بود و شهر از لحاظ نظافت حال و احوال خوبی نداشت. بعد از کمی پیاده روی به محل اسکان رسیدیم. حسینیه ای بود تقریبا نزدیک حرم. تصمیممان بر این بود که صبح زود پیاده رویمان را شروع کنیم. لذا همان شب زیارت مختصری کردیم و قرار بر این شد که بعد از اربعین و حضور در کربلا به نجف بازگردیم.
اگر مشهد رفته باشی، وضعیت حرم های ائمه در کشور عراق اصلا برایت قابل هضم نیست. توسعه حرم اولین راه حلی ست که به ذهن هر فردی میرسد. این کار هم در حال انجام است ولی به هر حال کمبود جا واقعا اذیت کننده است.
نگاهم که به ایوان طلای نجف افتاد، همه خواسته هایم فراموشم شد. سه شنبه شب بود. همان سه شنبه ای که شنبه هفته بعدش میشد اربعین. من بودم و حرم برزگ مظلوم عالم و هزاران زائر...
ادامه دارد.