اینک من و اینک سر

اینجا، جایی برای بیان ناگفته ها

اینک من و اینک سر

اینجا، جایی برای بیان ناگفته ها

حضرت امیر علیه السلام
الا و لا یحمل هذا العلَم الا اهل البصر و الصبر . . .

این علَم کدوم علَمه؟
به نظرم علَم امروز، علَم انقلاب اسلامیه...

۱۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

#جلسه ای -با طعم -درس خارج -تلاوت قرآن 



دیروز حضرت آقا به نکاتی اشاره فرمودند که می شود گفت، مهمترین مشکلات مربوط به قرآن و قرآنیان امروز است. 

نکاتی از قبیل تاثیرگذاری بر مخاطب، نفس بلند و تشویق کردن قاری ...

خداوند ایشان را از ما نگیرد. . . آمین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۶
طاها


شهدا ذخایری برای این امتند. هر جا مردم کم می آورند، عده ای خودشان را نشان می دهند تا باز خون غیرت و آزادگی را در رگ های این امت جریان دهند. این بار چه اتفاقی میخواهد بیفتد که این همه با هم آمده اند؟؟


ان شاالله دستِ رحمتِ حضرتِ حجت عجل الله تعالی فرجه از سر این امت برداشته نشود...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۸
طاها

یبل


نزدیکای اذان صبح بود که رسیدیم مرز مهران. جاده ای دو طرفه بود که دقیقا 5 اتومبیل در کنار هم داشتند حرکت میکردند.  تعداد خودرو ها زیاد بود که دیگه اتوبوس ها نمیتونستن جلو برن.

 اجباراً  پیاده شدیم و همراه جمعیت در مسیری که تا اونوقت آخرش رو ندیده بودم حرکت کردیم . وصف اون فضا واقعا سخته.

یه جایی رو تصور کنید  که همه دارن به یه سمتی حرکت میکنن و اونقدر صدای بوق و بوی دود میاد که فقط دوست داری نزدیک ترین جا بشینی روی زمین. در همون حالت تابلویی رو دیدم که روش نوشته بود : مرز مهران 10 کیلو متر . یعنی ما باید این مسیر رو پیاده میرفتیم؟؟ تصورش هم برام سخت بود. هوا داشت به سرعت روشن میشد. به پیشنهاد دوستان همون جا کنار جاده نماز صبح رو خوندیم و دوباره حرکت کردیم.

یه چهار راهی هست همون نزدیکی که فک میکنم بهش میگن چهار راه زائز. جایی که پر بود از زائر. و البته کسایی که چون میدونستن اونجا پر از زائره اومده بودن. یه عده ای نیسان داشتند و ملتو پشتش سوار میکردن و میبردن، کار خوبی بود . چون بین اون جمیت، فقط نیسان  میتونه کمک کار خوبی باشه.

 چند کیلو متری رو پیاده رفتیم. اتوبوس های شهرداری تهران به دادمون رسیدن و ما رو چند کیلو متری جلو تر پیاده کردن. بقیشو باید پیاده میرفتیم. سه چهار کیلو متری میشد. شوق و ذوق توی چهره ها نمایان بود.حرکت در مسیری که میزان سختیش قابل پیش بینی نبود برای من کار شاقی نبود ولی نمیدونم برای یه بچه ی دو ساله یا یه پیرمردِ عصا به دست هم همین طور بود یا نه ؟! خودم از اینکه چند کیلو متر بیشتر تا مرز نمونده خوشحال بودم و از اینکه نمیدونستم میتونم عبور کنم یا نه ناراحت . البته این جمعیت چند هزار نفره همین طور که داشت به سمت ساختمون مرز ایران و عراق نزدیک می شد هیچ توقفی در کارش نبود . جمعیت روان بود و این نشونه ی این بود که مرز چفت و بست محکمی نداره . هر کسی راحت این رو متوجه می شد ...

همه به سوی یک مقصد میشتافتند ... وعده : اربعین . جاده ی نجف-کربلا

 

ادامه دارد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۴
طاها



سکانس اول:
امروز جواب یکی از بزرگترین سوالاتم را گرفتم...


نمیدونم چرا هر وقت هندزفری مو بر میدارم، میبینم چنان گره ی کوری خورده که دقایقی رو باید صرف باز کردنش کنم.

این گره اما باز شدنی است. از تیر ماه به بعد وقتی دیگر تحریمی در کار نباشد، دیگر گره ای هم در کار نخواهد بود. در هیچ کجای ایران ما، گره ای در کار نخواهد بود.


سکانس دوم:
تا قبل از حرف رئیس جمهور محترم! در مورد رابطه ی محیط زیست و آب و ... با تحریم ها، فکر میکردم درسته که دولت نگاهش در مورد تاثیر تحریم ها حداکثریه -که این هم درست نیست - ولی برای تلاش خودش هم محلی از اعراب قائله. بعد از این حرف به عنوان یک ایرانی احساس حقارت میکنم. وقتی دو نفر در یک کشور فقیر آفریقایی با دیگر حرف رئیس جمهور ما رو به همدیگر بگن؛ چی میشه؟؟؟ آیا؟


دیگر کشور ها به کنار. . . 


سکانس سوم

آب خوردن مردم به «ســـــــ بر حسین ـــــــلام» بستگی دارد، نه تحریم

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۴
طاها


حضرت شاه عبد العظیم ع شخصیت عظیمی است که با زیارتش امیدواری  امام حسین علیه السلام را زیارت کرده باشی. خوب این خودش یک حس خوبی به تو می دهد. چه خوب است شروع تو از زیارت مکانی باشد که امیدواری، ثوابِ زیارت مقصد پایانی ات را به تو بدهند. اما اگر هنوز مطمئن نباشی که راهت می دهند یا نه، طبیعتاً این حس قوی تر خواهد شد...

عصر بود که سوار اتوبوس ها شدیم و به سمت مرز مهران به راه افتادیم. یکی از دوستانم  کنارم نشسته بود که اصلاً برنامه ای برای شرکت در این سفر نداشت.

 پرسیدم تو کجا می آیی؟

جواب داد: کربلا !
گفتم مگر برای کربلا آمدن برنامه ریزی کرده بودی؟

گفت: نه . ولی خیلی دوست داشتم بیایم. دیشب خواب دیدم که دارم میروم کربلا. صبح که از خواب بیدار شدم با خودم گفتم خوب حتماً تو را دعوت کرده اند دیگر ... آمدم و با مسئول این کاروان صحبت کردم . گفت ما می توانیم تو را تا مرز ببریم . فقط تا آنجا، بعدش هر کاری خودت خواستی بکن. الان هم آمده ام تا بیایم مرز. حس و حال دوستم را با خودم مقایسه کردم. شبیه هم بودیم ولی نه کاملاً. من بسیار برای حرکت در این مسیر _به خیال خودم _برنامه ریزی کرده بودم ولی او نه. و همچنین که او می دانست دعوتش کرده اند ولی من نه. باقی شرایطمان شبیه هم بود.

در ادامه

به عنایت الهی، وضعیت مرز مهران، دقیقا 6 روز قبل از اربعین حسینی توصیف خواهد شد...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۶
طاها

هو العزیز

به همان اندازه که باید نسبت به نمای کاخ گونه حرم امام خمینی ره (دسته گل خاندان ایشان) که مطمئنا خود ایشان هم موافق این کار نبوده ونیستند، معترض بود؛ باید به حضرت سید علی به خاطر صندلی و زیلوی ساده ی زیر پایشان افتخار کرد. 

به نظر بنده رهبری معظم به خاطر اعتراض به این قضیه امسال از این زیلو استفاده کردند، چون در سال های قبل زیر پای ایشان مفروش بود...




۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۴
طاها

 

کاخ سفید

کدخدا توی کاخ سفیدش نشسته و بساط بازی کاخ نشین ها را فراهم می کند. آغوشش را هم باز کرده تا روز به روز به تعداد کاخ نشین ها اضافه شود. قانون بازی کاخ نشین ها ثابت است، عزت و شرف را باید دم کاخ چال کنی تا راهت بدهند. هر چیزی هم که نشان از استقلال و هویت تو باشد بازی کاخ نشینی ات را به هم می زند. اینجا صحبت کردن از مستضعفان بدترین حرف هاست. باید چشم و گوشت را روی ظلم کاخ نشین ها ببندی و مدام به آنها لبخند بزنی. حرف اضافی هم ممنوع، اینها قانون بازی است، می فهمی؟ باید کاخ نشین شوی تا تو را آدم حساب کنند. کوخ نشین ها و مظلومین اینجا محلی از اعراب ندارند.

 

 

کاخ خمینی

آفتاب که بتابد باید بروی پشت ستون های سنگی این کاخ تا نور اذیتت نکند. نزدیک تابستان است و آفتاب تند تهران. اصلا این ستون های سنگی سترگ را برای همین ساخته اند که سایه بشود بالای سرت. سایه بشود و تو درودهای بیشمارت را روانه امام کنی. امامی که می خواهند عظمتش را از پشت این سنگ ها به تو نشان بدهند. از پشت این صحن های مجلل و رواق های اشرافی و سنگ قبر یک تکه که دهان کجی خاندان امام به همه مستضعفانی است که امام عاشقانه آغوشش را برایشان باز کرده بود. می خواهند به تو بقبولانند که امام واقعی را باید توی همین کاخ پیدا کنی.

امام این کاخ به گمانم صبح ها بعد از نوش جان کردن آب میوه های صبحگاهی، با هلکوپتر عازم سدهای اطراف تهران می شد تا وقت ورزش صبح گاهی اش را به جت اسکی کردن بگذراند و برایش اخبار شبکه های بیگانه را بخوانند. امامی که هر روز مقید است از کاخش با کاخ سفید تماس بگیرد تا از بازی گلف پشت کاخ سفید بشنود و به کدخدا عرض ارادتی بکند و قرار سکوت بعدی در قبال جنایات کدخدا را بگذارد. احتمالا غروب ها هم از تلوزیون مردم را تماشا کند و در سرسرای کاخش نظاره گر بازی نوه هایش باشد و منتظر باشد تا برایش چای و قهوه بیاورند. امامی که پای ثابت بازی کاخ نشین هاست و اهل نشست و برخواست با کدخدا.

 

 حسینیه ی آقا روح الله

سران کشور پیش امام رفته اند. توی حسینیه ی ساده ی جماران. زیردریایی های جنگی آمریکا برای تهدید به سواحل ایران نزدیک شده و حالا مسئولین برای شنیدن دستورات امام آمده اند. حرف امام آب سردی بود روی همه:« بزنیدشان! اگر آمده اید با من مشورت کنید من به شما می گویم بلافاصله که یکی از آنها سر از آب بیرون آورد دو تا موشک پشت سر هم بدان شلیک کنید و آن را متلاشی کنید

همه تعجب کردند، آقای هاشمی خطرات جبران ناپذیر این حرکت را به امام گوشزد می کند، اینکه با این حرکت اقدام متقابل آمریکا را در پی دارد و اینها. دوباره از امام می پرسند« این حرف شما جدی بود؟» امام دوباره محکم پاسخ می دهد: »اگر آمده اید با من مشورت کنید نظر مشورتی من همین بود که عرض شد.» جمع مسئولین اما ظرفیت قبول این نظر را ندارد. امام دوباره سخن می گوید: خودتان هرچه بنظرتان رسید عمل کنید.

جلسه که تمام می شود، امام آیت الله خامنه ای را صدا می زند و می گوید: «آقای خامنه ای! نظر من همین بود که گفتم و من تردیدی در این نظر ندارم! ولی حرف دیگر هم به شما بزنم آن این است که در مقابل آمریکایی ها و تهدیدات آنها چاره ای جز این ندارید که تو دهان آمریکایی ها بزنید و جواب آنها را بلافاصله، محکم و دندان شکن بدهید و در این موضوع تامل نکنید. اینها هیچ غلطی نمی توانند بکنند، بشرطی که شما محکم برخورد کنید و جواب آنها را بدهید

 

بین امام این کاخ با کدخدا فاصله ی چندانی نیست. اما بین امام حسینیه ساده جماران با کدخداهای دنیا به اندازه ی عزت و شرافت دنیای اسلام فاصله است. امامی که جوابش در برابر زیاده خواهی های مستکبر یک چیز بود: «سیلی


نشریه فتح - نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۶
طاها

 

ای آقای ما ،   ای مولای ما ،

 

دعا کن برای ما

 

میلاد حضرتش مبارک باد


                                                        پاسخ آیت الله جوادی آملی به 4 پرسش در رابطه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه 

   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۶:۱۳
طاها



زمان به سختی سپری می شد. ذهنم همچنان درگیر بود تا اینکه نوبتم شد. اطلاعاتم رو دادم و چند لحظه منتظر شدم. کارمند اداره نگاهی به من انداخت و گفت برای گذرنامه ی شما مشکلی پیش اومده همین جا منتظر بمونید تا اینکه اسمتونو صدا بزنن. من اون لحظه بال در اوردم. چون جزء گروهی نشده بودم که باید 4 روزی صبر میکردن تا گذرنامشون بیاد.

تقریبا حدود ساعت 9  صبح بود. هر نیم ساعت یک بار سربازی قدبلند چند گذرنامه رو میاورد و بعد مردی میانسال اسم ها رو میخوند. تا حالا توی عمرم اینقد اسمو پشت سر هم نشنیده بودم. تقریبا همه کسایی که اونجا بودن، دمغ و کسل بودن. وقتی اسم کسی خونده می شد، فرد مورد نظر چنان      بال در می اورد که دیدنی بود. همزمان بقیه چشمهاشون به مرد میانسال و گوششون به باند کوچیکی در چهارگوشی بود که صدا از اونجا خارج می شد. وقتی اسم من خونده شد تقریبا ظهر بود . به سرعت از بین جمعیت خودم رو به مرد میانسال رسوندم و گذرنامم رو گرفتم.خدا رو شکر کردم. باز امیدوار بودم همچنان و نگران از روادیدی که اشتباها از دیدگاه مسئول کاروان و انکاروار از دیدگاه من صادر نشده بود. 

قرار شد فردای آنروز از حرم شاه عبدالعظیم حسنی به سمت مرز مهران حرکت کنیم. . . با خودم گفتم نهایتا اگه قسمتم نشد باید از مرز برگردم دیگه. چیزی نیس که. و این فقط یک دلداریِ ساده بود که از سمت درون به سوی من می آمد.

                                                                                                                                                         ادامه دارد . . .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۴۱
طاها



مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد                   از جاده ی سه شنبه شب قم شروع شد
                                                                                                «آقای فاضل نظری»
****  **** 

آسمانی شده این دل، تو بگو من چه کنم؟           باز کـــن قفل دلــــم را و بگو من چه کنم؟
در شبِ آمدنِ مــــــهدیِ موعـــودِ عزیز           جمکرانی شده این دل، تو بگو من چه کنم؟


نمن

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۶
طاها