کربلا رفته ای تو یا نه هنوز؟! (2)
نامه ای برای گذر
از وقتی که تصمیم گرفتی بری کربلا ، دیگه باید رفتارت تغییر کنه. آخه قراره بری یه جایی که هر کسی رو اونجا راه نمیدن.
البته بی سر و پا ها هم اگه اصرار کنن، اجازه ی ورود بهشون داده میشه، نمونه هم زیاد
داشته، مثه من.
باید پاشی و سریع خودتو آماده کنی. برای اینکه مقدمات این سفر آماده بشه، هیچ وقت
نباید فکر کنی حتما دعوتت کردن . چونکه ممکنه حتی تا لب مرز هم بری ولی راهت ندن و
مجبور بشی برگردی، نمونه هم زیاد داشته...
از وقتی که تصمیممو گرفتم تا وقتی که وارد خاک عراق شدم شاید نزدیک 10 بار دچار
حالتی شبیه خوف و رجا شدم . لذتش رو الان درک میکنم.
برای مثال وقتی درخواست گذرنامه دادم، گفتن برو
اداره گذرنامه و تقاضای تسریع کن. منم رفتم و گفتن تا سه روز دیگه میاد. ولی
نیومد، تا یه هفته ی بعدش نیومد. شب مسئول کاروان بهم زنگ زد.
بدون هیچ مقدمه ای گفت: یه خبر بد برات دارم.
من تو اون لحظه منتظر همه چی بودم جز یک خبر بد.
گفت : روادید شما صادر نشده .
گفتم : چی شده؟
گفت : صادر نشده اشتباهاً.
گفتم: عجب.حالا چاره چیه؟
گفت: اگه صلاح باشه و خدا بخواد میای .
گفتم :آخه چجوری؟؟
گفت : شما فردا با یک کاروان دیگه زودتر راه بیفت تا کمتر لب مرز معطل بشی.
گفتم: آخه من هنوز گذرنامم صادر نشده.
گفت: واقعاً؟ پس شاید نشه بیای !!! ولی هر
چه سریعتر گذرنامتو برسون به ما.
منم موندم که چرا اون(گذرنامه) نیومد و چرا این(روادید) صادر نشد...